آنچه در اين مقاله مدنظر است ، مروري است بر آداب سخن از ديدگاه قرآن. انتخاب اين بحث از جهات گوناگون حايز اهميت است كه ذيلاً به آنها اشاره خواهد شد و مهمترين آنها نقش بلندي است كه زبان و سخن در ميان اعضا و افعال انساني ، در سعادت وشقاوت انسان ايفا ميكند.
مباحث اين مقاله عبارتاند از: الف ـ اهميت كلام ؛ ب ـ آداب سخن گفتن؛ ج ـ آداب سخن شنيدن ؛ د ـ آداب گفتگو.
قرآن كريم كه از سنخ كلام است خود را به عنوان بيان معرفي كرده است : « هذا بيان للناس» ( آل عمران، 3/138) گرچه بيان، مفهومي است گسترده و بر هر چيزي كه مبين مقصود سخن است و لذا قرآن به آداب سخن ، بيش از خط يا اشاره پرداخته است.
به حسب عادت ، سخن گفتن مسأله سادهاي به نظر ميرسد لكن با اندك تأمل ، خواهيم دانست كه اين امر از پيچيدهترين و ظريفترين اعمال انساني است. اين ظرافت و عظمت ، از يك سو به نحوه همكاري اعضاي دستگاه صوتي براي ايجاد اصوات مختلف و نيز به وضع لغات و چينش آنها به دنبال يكديگر مربوط است و از سوي ديگر به تنظيم استدلالات وبيان احساسات از طريق عقل مربوط ميشود. عظمت زبان ، اين عضو كوچك و فعّال ، و سخن كه فعل آن است، از نكات زير دريافت ميشود:
1. آنگونه كه از آيات 1 تا 4 سوره الرحمن استفاده ميشود، يكي از مهمترين نعمتهاي الهي بعد از نعمت آفرينش ، نعمت بيان است. در اين آيات آمده است: « الرحمن . علم القرآن . خلق الانسان . علمه البيان» ( خداي رحمان ، قرآن را ياد داد ، انسان را آفريد ، به او بيان آموخت.) گويا مفهوم اين سخن آن است كه انسان است و بيانش.
2. در قيامت از مسئوليت زبان سؤال ميشود. در سوره بلد آيات 8 و 9 ميخوانيم :« الم نجعل له عينين . و لساناً و شفتين» (آيا دو چشمش نداديم ، و زبان و دو لب). شايد تعقيب آيه فوق به آيه 10 اين سوره : « وهديناه النجدين» ( و هر دو راه ‹ خير و شر› را بدو نموديم) ، اين مطلب را ميفهماند كه زبان يكي از ابزار هدايت است.
3. سخن بهترين ابزار انتقال افكار و حتي تأثيرگذاري است كه در كلام پيامبر به عنوان سحر به آن اشاره شده. فرموده : انّ من البيان سحراً.1
4. از ميان معجزات انبياء ، با عظمتترين معجزه ، معجزه خالد نبوي يعني قرآن ، از سنخ كلام است. تأثير اين معجزه تا بدانجا بوده كه كفار با شنيدن اين كلام ، از آن به « سحر» تعبير ميكردند:« فقال ان هذا الا سحر يؤثر» ( مدثر، 74 /24) (گفت: اين قرآن جز سحر نيست).
و گاه تا بدانجا پيش ميرفتند كه ميگفتند:« وقال الذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون» ( فصلت، 41/26).
( كساني كه كافر شدند گفتند: به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد شايد شما پيروز شويد.)
تعبير به سحر و نهي از استماع قرآن ، هر كدام به نوعي حكايت از نفوذ تأثير كلام الهي بر مردم دارد.
5. از جمله نخستين خواستههاي موسي پس از مبعوث شدن به رسالت ، براي موفقيت در انجام مسئوليت خويش ، زبان رساست. فرمود:« و احلل عقدة من لساني. يفقهوا قولي.» ( طه ، 20/27،28).
( و اززبانم گره بگشاي، تا سخنم را بفهمند.)
6. وجود آفات براي سخن در فرمايش اميرالمؤمنين ، نشان ديگري از اهميت و شأن كلام است. فرمود: للكلام آفات2 ( همانا براي سخن آفاتي است.)
فيض كاشاني در محجة البيضاء آفات زبان را تا 20 عدد بر شمرده است.
در بياني ديگر امام علي (ع)، سخن را يكي از ابزار وضع و رفع نعمت دانسته است: رب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة 3 ( چه بسا سخني كه نعمتي را سلب كند و بلاهايي را جذب كند.)
و در تعبير ديگر، تأثير كلام را به شمشير تشبيه كرده است. آنگاه كه فرمودند: رب كلام كالحسام4 ( چه بسا كلامي كه ‹ در برندگي› همچون شمشير است.)
در قرآن براي سخن گفتن آدابي مطرح شده كه در تأثير سخن در گرو رعايت آنها است:
نخستين ادب كلام ، فصاحت در كلام است.
فصاحت در لغت به معني خلوص چيز است؛ ( راغب) و در اصطلاح ، كلام فصيح يعني كلام عاري از انواع تعقيدات. هرگاه كلام از تنافر حروف ، غرابت حروف ، كراهت در سمع ، خلاف قياس صرفي ، تنافر كلمات مجتمع ضعف تأليف عاري و برهنه بودن فصاحت در كلام حاصل شده است.
هرگاه متكلم داراي ملكهاي باشد كه بتواند مراد خود را به راحتي و با رساترين تعابير ادا كند، فصيح ناميده ميشود.
موسي از خداوند درخواست ميكند برادرش هارون به جهت فصاحت كلامش كمك كار او باشد: « و اخي هارون هو افصح مني لسانا فارسله معي » ( قصص، 28/34) ( برادرم هارون از من زبانآورتر است پس او را با من به دستياري گسيلدار )
فصاحت در كلام اميرالمؤمنين اين چنين تعريف شده است: احسن الكلام ما لاتمجه الاذن و لايتعب فهمه الافهام.
بهترين سخن آن است كه گوش را اذيت نكند و فهم را به زحمت نيندازند ( كه اشاره است به عاري بودن از تعقيدات لفظي و معنوي.)
شأن فصاحت تا حدي است كه پيامبر(ص) فرمود: الفصاحة زينة الكلام ، ( فصاحت زينت سخن است.)6 در كلام ديگر فرمود: جمال الرجل فصاحة لسانه7 ( جمال مرد رسايي زبانش ميباشد.)
در لغت به معناي وصول و انتهاست؛ ( راغب) و در اصطلاح عبارت است از مطابقت كلام با مقتضاي حال و مقام، به عنوان نمونه در مقام تأكيد ، ايجاز و يا اطناب سخن ، رعايت هر يك را بنمايد.
بسياري از ناهنجاريهاي سخن ناشي از عدم رعايت موقعيت كلام است. در آيه 63 سوره نساء درباره منافقين آمده است:
« فاعرض عنهم و عظم و قل لهم في انفسهم قولاً بليغاً » ( از آنان روي برتاب و پندشان ده و با آنها سخني رسا بگوي.)
بلاغت در سخن حتي شامل پرهيز از سؤال نامناسب هم خواهد شد ، در آيه 101 سوره مائده ميخوانيم:
« يا ايها الذين آمنوا لاتسألوا عن اشياء أن تبدلكم تسؤكم »
( اي اهل ايمان از چيزهايي كه اگر براي شما آشكار گردد شما را اندوهناك مي كند مپرسيد.)
از امام علي (ع) نقل شده كه فرمود : لاتتكلمن اذا لم تجد للكلام موقعاً 8 ( البته نبايد هنگامي كه براي كلام زمينه نيست سخن گفت.)
اقتضاي بلاغت در سخن آن است كه محدوده كلام نيز به تناسب موقعيتها رعايت گردد. دركلام امام علي (ع) آمده است: الكلام كالدواء قليله ينفع و كثيره قاتل 9 ( سخن همچون داروست ، اندكش سود ميبخشد و فراواني آن كشنده است.)
در لغت گفته شده : اللين ضد الخشونة، لينت ضد خشونت است؛ ( راغب) كلم لين همراه با نوعي نرمي و ملايمت است.
تأثير لحن ملايم تا بدانجاست كه خداوند به موسي و هارون ميگويد: « قول لا له قولاً لينا لعله يتذكر او يخشي» ( طه ، 20/44) ( با او سخني نرم گوييد شايد كه پند گيرد يا بترسد.)
رمز توفيق پيامبر (ص) عليرغم نبود امكانات و وجود موانعي همچون فرهنگ ضعيف مردم ، ياران كم و دشمنان زياد حضرتش ، لينت خلق و خوي و كلام پيامبر (ص) است:
« فيما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظاًَ غليظ القلب لانفضوا من حولك » ( آلعمران، 3/159)
( پس به بركت رحمت الهي با آنان نرمخو شدي و اگر سخت دل بودي قطعاً از اطرافت پراكنده ميشدند.)
سداد و سديد از ماده سد ، به معناي استقامت و محكم بستن است. ( راغب)
از آداب سخن، سديد بودن كلام است، هرچه كلام با عقل و منطق و استدلال بيشتر همراه باشد ميزان استحكام آن بيشتر خواهد بود. هر چه استحكام كلام بيشتر باشد ثبات و بقاء آن بيشتر خواهد شد. اصولاً قرآن به دليل آنكه سخنش يا با عقل هماهنگ است و يا با فطرت ، از استحكام و استقامت خاصي برخوردار است.
در سوره احزاب آيه 70 و 71 آمده است:
« يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديداً. يصلح لكم اعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم»
( اي مؤمنان از خدا پروا داريد و سخني استوار گوييد تا اعمال شما را به اصلاح در آورد و گناهانتان را ببخشايد.)
گويا از آثار سخن محكم ، اصلاح اعمال و تطهير انسان از گناه خواهد بود.
در لغت سير و ميسور به معناي سهل و آسان آمده است. ( راغب)
يسير نقطه مقابل عسر و تكلف است و تكلف نوعي زحمت است كه تكليف هم به همين معناست. همان گونه كه انسان ميتواند در زندگي خود با محدوديتها و با تكلفات فراوان رفتار كند و در نتيجه عرصه را برخود تنگ نمايد، در مقام سخن هم ميتواند دچار انواع تكلفات گردد.
« قل ما اسألكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين» ( ص، 38/86)
( بگو من مزدي بر رسالتم از شما طلب نميكنم و اهل تكلف و تصنع نيستم) پيامبر (ص) فرمود: نحن معاشر الانبياء و الاولياء برآءُ من التكلف10.
( ما گروه انبيا و اوليا از تكلف و زحمت بيزاريم.)
متقابلاً در احاديث به سهولت توصيه شده است. اميرالمؤ منين (ع) فرمود: اسهل يدر الرزق11 ( آساني عامل ريزش رزق است.)
سهولت همانگونه كه در افعال جاري است، در كلام نيز قابل اجراست. از آداب سخن آن است كه همراه با سهولت و آساني باشد. قرآن ، خود را به اين صفت ، موصوف كرده ، آنجا كه ميگويد: « ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر» ( قمر ، 54/40) ( و قطعاً قرآن را براي پندآموزي آسان كرديم. پس آيا پند گيرندهاي هست؟)
از اين آيه استفاده ميشود كه سهولت دركلام ، خود عالمي است براي يادگيري آسان و مقبوليت در سخن و لذا قرآن دستور ميدهد سخن را با آساني ادا كنيد: « فقل لهم قولاً ميسوراً» ( اسراء ، 17/28) ( و با ايشان با ملايمت و راحتي سخن بگوي.)
تكليف درسخن ، الف : هم ميتوانيد به نحوه اداي كلام مربوط شود، آنگونه كه از نبوي شريف معلوم ميشود: ان الله ليبغض الرجل البليغ الذي يلعب بلسانه كما تلعب الباقرة12.
( همانا خداوند مبغوض ميدارد انسان بليغي كه با زبانش همچون گاو ، بازي ميكند.)
ب: و همچنين ميتواند به محتوا و استفاده از واژههاي پيچيده كه ملازم با صعوبت در فهم است مربوط ميشود كه البته اين نوع تكلف در كلام ، خلاف فصاحت در سخن است. آن گونه كه درفرمايش اميرالمؤمنين آمده است: احسن الكلام ، مالاتمجه الاذن و لايتعب فهمه الافهام13. ( بهترين سخن آنست كه گوش را اذيت نكند وفهم را به زحمت نيندازد.)
اداي نارواي سخن باعث اذيت گوش؛ و بكارگيري مفاهيم پيچيده باعث اذيت فهم خواهد شد.
اللغو من الكلام مالايعتد به و هو الذي يورد لاعن روية و فكر فيجري مجري اللغا و هو صوت العصافير. و قد يسمي كل كلام قبيح لغواً.
( كلام لغو آن است كه قابل اعتنا نباشد. همان سخني كه از روي فكر و تأمل صادر نشود كه به منزله صداي گنجشكان است. وگاه به هر كلام قبيحي لغو گفته ميشود.) ( راغب)
در اوصاف بهشت آمده است كه: « لايسمعون فيها لغواً ولاكذابا» ( نباء ، 78/35).
( در آنجا نه بيهودهاي شنوند و نه يكديگر را تكذيب كنند.)
همچنين در اوصاف مؤمنين ميخوانيم : « و الذين هم عن اللغو معرضون» ( مؤمنون ، 23/3)
( آنان كه از سخن بيهوده رويگردانند.)
از موارد مورد استعمال كلمه لغو ميتوان چنين نتيجه گرفت كه يكي از آداب سخن آن است كه كلام ، همراه با نوع فكر و مقبوليت باشد.
المعروف : اسم لكل فعل يعرق بالعقل او الشرع ، حسنه. و المنكر ما ينكر بهما.
( معروف نامي است براي هر كاري كه بواسطه عقل يا شرع ، حسنش شناخته شده باشد و منكر آن است كه به واسطه اين دو مورد انكار قرار گرفته باشد.) ( راغب)
معروف ، الف: گاه صفت فعل قرار ميگيرد ، آن گونه كه از آيه « وأمر بالعرف» ( اعراف ، 7/199) فهميده ميشود.
ب: و گاه صفت كلام قرار ميگيرد. يعني يكي از آداب سخن آن است كه كلام متكلم بايد از نظر عقل و شرع تحسين شده باشد. آنگونه كه از آيات « وقلن قولاً معروفا» ( احزاب ، 33/32) و « قول معروف» ( محمد ،47/21) فهميده ميشود.
از آداب كلام آن است كه آغاز و ختم سخن با نام خدا باشد. توجيه اين دستور ميتواند:
الف ـ هم به اقتضاي ادب و تجليل از مقام ربوبي باشد، كه سخن با نام خدا آغاز شود.
ب ـ و هم باب معاشقه با خدا چنين اقتضايي را دارد كه عاشق هماره در مقام احياي نام معشوق است.
ج ـ و هم تعظيم شعائر كه مصداقي است از تقواي الهي ، اقتضاي بزرگداشت نام خدا را دارد. آن گونه كه آيه « و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب » ( حج ، 22/32) ( هر كس شعائر خدا را بزرگ دارد در حقيقت از پاكي دلهاست.) اشاره دارد. اين ادب الهي از آيات 29 و 30 سوره نمل كه بلقيس گفت: « يا ايها الملأ اني القي الي كتاب كريم ، انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم» ( اي سران، نامهاي ارجمند براي من آمده از طرف سليمان است و آن به نام خداوند رحمتگر مهربان است.)
و همچنين آيه 41 سوره هود كه فرمود: « قال اركبوا فيها بسم الله مجريها و مرسيها» ( نوح گفت در آن سوار شويد ، به نام خداست روان شدن ولنگر انداختنش.) فهميده ميشود.
كريم ، هم ميتواند صفت خدا باشد كه در اين حال ، اسمي است براي احسان الهي . آنجا كه آمده است: « و ان ربي غني كريم » ( نمل ، 27/40) ( همانا پروردگار من بينياز و ارجمند است.)
و هم صفت انسان باشد كه در اين صورت اسمي است براي اخلاق و افعال پسنديدهاي كه از انسان ظاهر ميشود و به طور كلي هر چيزي كه در باب خودش نوعي شرافت داشته باشد ، به كرم متصف ميشود. مثل اينكه درباره قرآن ميخوانيم: « انه لقرآن كريم » ( واقعه ، 56/77) ( اين پيام قطعاً قرآني است ارجمند.)
و يا درباره فرشتگان ميخوانيم : « بل عباد مكرمون» ( انبياء ، 21/26) ( بلكه فرشتگان بندگاني ارجمنداند.) و « كرام برره» ( عبس ، 80/16) ( ارجمند و نيكوكارند.) ويا درباره انسان ميخوانيم: «جعلني من المكرمين» ( يس ، 36/27) ( پروردگارم مرا در زمره عزيزان قرار داد.)
همچنين درباره كلام ميخوانيم : « فلا تقل لهما اف و لاتنهرهما و قل لهما قولاً كريما»( اسراء ، 17/23) ( به آنان اوف مگو و پرخاش مكن و با آنان شايسته سخن بگوي)
از موارد استعمال اين واژه ميتوان چنين استفاده كرد كه كرامت به معناي شرافت؛ و بيانگر نوعي ادب براي سخن است. بدين معنا كه از آداب سخن آن است كه ،كلام همراه با ادب القا شود. در نبوي شريف ميخوانيم: اجملول في الخطاب تسمعوا جميل الجواب14 ( زيبا خطاب كنيد تا جواب زيبا بشنويد.)
بديهي است ادب يك مقوله بسيط نيست ، بلكه مقولهاي است كه از امور مختلف تشكيل ميشود ، كه عبارتاند از:
يكي از چهرههاي ادب و شرافت در سخن ،بكارگيري الفاظ مناسب است. در وصف عبادالرحمن ، قرآن ميفرمايد:« واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» ( فرقان ، 25/63) ( و چون نادانان ايشان را مورد خطاب قرار دهند به ملايمت و سلامتي جواب دهند.)
از سوي ديگر قرآن فحش و ناسزاگويي را مورد نهي قرار داد. « ولاتسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدواً بغير علم» ( انعام .6/108) ( آنان كه جز خدا ميخوانند دشنام مدهيد كه آنان از روي دشمني و به ناداني خدا را دشنام ميدهند.)
آهنگ ملايم ميتواند يكي از چهرههاي ادب در سخن باشد، آن گونه كه از آيه 2 ، سوره حجرات استفاده ميشود: «يا ايها الذين آمنوا لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي ولاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم بعضا» ( اي كساني كه ايمان آورديد! صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر مكنيد و همچنان كه بعضي از شما با بعضي ديگر بلند سخن ميگوييد با او با صداي بلند سخن مگوييد.)
ادب اقتضا دارد كلام را با تشريفات ادا كنيم كه نمونههاي از اين ادب را در آيات و روايات مشاهده ميكنيم.
اغلب آيات در مقام بيان احكام ، حكم را با تشريفات خاصي بيان ميكنند كه لطافت خاصي به بيان حكم ميخشد. تعبير به « يا ايها الذين آمنوا» و « يا ايتها النفس المطمئنة » و « لعلكم تعقلون» و « لعلكم تفلحمون» و امثال اين تعابير ميتواند نوعي تشريفات سخن باشد.
بني تميم پيامبر را با اسم صدا ميزند و ميگفتند:« يا محمد يا محمد اخرج الينا» 15 ( اي محمد به نزد ما خارج شو) خطاب آمد:« لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم بعضاً» ( همچنان كه بعضي از شما با بعضي ديگر بلند سخن ميگوييد با او سخن نگوييد.) « ان الذين ينادونك من وراء الحجرات اكثرهم لايعلمون» ( حجرات، 49/4) ( كساني كه تو را از پشت اتاقها به فرياد ميخوانند بيشترشان نميفهمند.)
در آيه 63 سوره نور ميخوانيم: « لاتجعلوا دعاء الرسول كدعاء بعضكم بعضا» ( خطاب كردن پيامبر را درميان خود مانندخطاب كردن بعضي از خودتان به بعضي قرار مدهيد.)
پيامبر(ص) درباره بيان نام ماه مبارك رمضان فرمود: لا تقولوا رمضان فان رمضان اسم من اسماء الله تعالي ولكن قولوا شهر رمضان.16 ( نگوييد رمضان ، همانا رمضان است از اسامي خداوند متعال. لكن بگوييد: ماه مبارك رمضان.)
تعابير فوق هركدام به نوعي حكايت ازتشريفات در سخن دارد. تنها در دو مودر تشريفات در سخن استثنا شده است.
الف ـ آنجا كه تشريفات ، خلاف باب مبحث باشد. گاه تشريفات در سخن ، با الفت و صميميتي كه بين افراد ، موجود است سازگار نيست. د رذيل آيه 63 سوره نور، در روايت آمده است كه حضرت فاطمه (س) پيامبر را به عنوان « يا رسول الله » خطاب ميكرد كه پيامبر (ص) فرمودند: قولك يا اباه، احب الي قلبي و ارضي للرب.18 ( اينكه مرا پدر خطاب كني نزد من محبوبتر و مايه خشنودي پرودرگار است.)
اين برخورد نشان ميدهد، در جو صميمت و محبت به كارگيري القاب و تشريفات از اثر محبر خواهد كاست.
براي تكميل بحث ، مناسب است به آداب شنيدن سخن و آداب گفتوگو نيز، از ديدگاه قرآن اشاره كنيم.
مطالبي كه معمولاً ميشنويم از سه حال بيرون نيست:
الف ـ داراي رشد آشكار است: اقتضاي ادب درباره اين نوع سخنان ، آن است كه : به اين سخن دل داد و توجه كرد و نيز در برابرش سكوت كرد.
اين ادب از آيه « و اذا قري القرآن فاستمعوا له وانصتوا» ( اعراف، 7/204) ( و چون قرآن خوانده شود گوش بدان فرا دهيد و خاموش مانيد) قابل استيناس است. تعبير به « استمعوا» ( گوش دادن و توجه كردن) و « انصتوا» خاموش ماندن ، بيانگر دو جلوه ادب در برابر كلام حق است.
ب ـ داراي ضلالت آشكار است: به همان ميزان كه سخن حق داراي تأثير مثبت است و تجليل و حمايت از آن لازم است، كلام باطل نيز داراي تأثير منفي بوده و اعراض از آن لازم است.
در آيه 68 سوره انعام آمده است: « و اذ رايت الذين يخوضون في آياتنا فاعرض عنهم حتي يخوضوا في حديث غيره» ( چون بيني كساني ‹ به قصد تخطئه › در آيات ما فرو ميروند از ايشان روي برتاب تا در سخني ديگر درآيند.)
قطعاً كلام باطل كه داراي ضلالت است ، مصداقي است از قول زور و قول لغو ، كه در آياتي از آنها نهي شده است:« فاجتنبوا قول الزور» ( حج ، 22/30)
« والذين هم عن اللغو معرضون» ( مومنون، 23/3) ( مومنان كساني هستند كه از بيهوده رويگردانند.)
ج ـ كلام مشتبه : الشبهه هو ان لايتميز احد الشيئين من الاخر لما بينهما من التشابه عيناً كان او معني. ( شبهه آن است كه دو چيز از همديگر تمييز داده نشود به خاطر تشابه عيني يا معنوي كه بين آنهاست.) ( راغب)
آنچه مايه سردرگمي انسانهاست كلام حق يا باطل نيست، بلكه كلام مشتبه است. آن گونه كه از آيه 7 سوره آلعمران استفاده ميشود . مشتبه يعني كلام دو پهلو ، كلامي كه آبستن فتنه است.
« ... و اُخر متشابهات فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه نه ابتغاء الفتنه» ( پارهاي از آيات متشابهاتاند. آناني كه در دلهايشان انحراف است براي فتنه جويي از آنها پيروي ميكنند.)
يكي از آداب براي كشف حق ، دقت و كنكاش در راوي سخن است. در ذيل آيه 42 سوره عبس: « فلينظر الانسان الي طعامه» ( پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد) ، از امام باقر (ع) نقل شده : علمه الذي ياخذه عمن يأخده، 19 ( انسان بايد دقت كند كه علوم خود را از چه كسي دريافت ميكند.)
آن گونه كه از آيه 6 سوره حجرات استفاده ميشود، تحقيق درمروي ادب ديگراست در برخورد با كلام مشتبه:
« يا ايها الذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا ان تصبيوا قوماً بجهالة فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين» ( اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر فاسقي برايتان خبري آورد، نيك وارسي كنيد. مبادا به ناداني گروهي را آسيب برسانيد و از آنچه كردهايد پشيمان شويد.)
سومين ادب در برخورد با كلام مشتبه پس از تحقيق در راوي ومروي ، انتخاب بهترين سخنان است: « فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولواالالباب» ( زمر ،39 /17،18) ( پس بشارت بده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا ميدهند و بهترين آن را پيروي مي كنند. اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.)
معيار انتخاب احسن، قرآن است و عقل ، چرا كه اين دو ميتوانند نقش امامت و رهبري انسان را در ارايه فكر صحيح بيان كنند. پيامبر (ص) درباره قرآن فرمود: عليكم بالقرآن فاتخذوه اماماً و قائداً20 ( برشما باد به قرآن، پس آن را امام و جلودار خود انتخاب كنيد.)
و درباره عقل، امام علي (ع) چنين فرمود: العقول ائمة الافكار21 ( عقلها امام افكارند.)
بديهي است كه تحقيق درباره مشتبهات تنها شأن كساني است كه در اين امر قدرت تشخيص داشته باشند و براي آنان كه فاقد قدرت تجزيه و تحليلاند، اين كار ممنوع است. كليد اين تشخيص نيز ، به حكم آيه 29 سوره انفال ، در گروي تقوي است: « ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً »( اگر خدا ترس و پرهيزگار شويد خدا به شما فرقان بخشد.)
مرحله سوم آداب كلام ، به آداب رد وبدل كلام مربوط ميشود.
شايد بتوان اين ادب را از آيات مربوط به مجلس انس بهشتيان استيناس كرد.
« متكين عليها متقابلين» ( واقعه ، 56/16) ( بر بهشتيان بر تختها نشسته ، مينگرند.)
« لايسمعون فيها لغواً و لاتأثيماً. الا قيلا سلاماً سلاماً» ( واقعه ،56/25،26) ( در آنجا نه بيهودهاي ميشنوند و نه سخني گناهآلود. سخني جز سلام و درود نيست.)
از اين آيات استفاده ميشود كه در بهشت مجلس انس سالمي برقرار است و بدون شك، آنچه ادب يك مجلس در خور شأن بهشت است از ناحيه بهشتيان رعايت ميشود. در آن مجلس ، اهل بهشت روبروي يكديگر، درحال توجه ، سخنان سالم رد وبدل ميكنند.
اصولاً مكالمه بايد از آفات كلام دور باشد. لكن مهمترين آفات كه اغلب در ظرف مكالمات بوجود ميآيد دو آفت است.
الف ـ نجوي ، ب ـ جدال.
قرآن در باب نجوي ميفرمايد: « انما النجوي من الشيطان ليحزن الذين آمنوا و ليس بضارهم شيئاً الا باذن الله » ( مجادله، 58/10) ( نجوا از القائات شيطان است تا كساني را كه ايمان آوردهاند، دلتنگ گرداند. ولي جز به فرمان خدا هيچ آسيبي به آنها نميرساند.)
با توجه به روحيه ضعيف اغلب مردم ، نجوا در مجلس ميتواند عامل وسوسه وتخيلات باطل بوده ، و قلوب مؤمنين را نسبت به يكديگر محزون كند. هر چند تا اراده الهي نباشد ، نجواي افراد به كسي ضرر نميرساند، لكن درك اين مهم از افق ، فكر افراد ضعيف الايمان بيرون است.
نجوا تنها در سه مورد تجويز شده كه در سوره نساء آيه 114 به آن اشاره شده است: « لا خير في كثير من نجويهم الا من عمل بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس» ( در بيزاري از رازگوييهاي ايشان خيري نيست مگر اينكه بدينوسيله به صدقه يا كار پسنديده يا سازشي بين مردم فرمان دهد.)
شيطان همواره در صدد ايجاد عداوت و كينه و از بين بردن محبت و صميميت افراد است.
« انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء.» ( مائده، 5/91) ( همانا شيطان ميخواهد در ميان شما دشمني و كينهاي ايجاد كند.)
يكي از بهترين فرصتها براي ايجاد تفرقه و عداوت بين مردم ،جدال است كه مكالمات نيز، عموماً ميدان مناسبي است براي جدال. قرآن ميفرمايد: « ان الشياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوكم» ( انعام، 6/121) ( شياطين به دوستان خود وسوسه ميكنند تا با شما ستيزه نمايند.)
1. محمدي ريشهري ، ميزان الحكمة ، حديث شماره 1847.
2. همان، ح 17959.
3. نهج البلاغه ، حكمت 381 ، فيض الاسلام.
4. ميزان الحكمة ، ح 17830.
5. همان ، ح17934.
6. همان ، ح15917.
7. همان ،ح18164.
8. همان ، ح17964.
9. همان ، ح17904.
10. همان ، ح17494.
11. همان ، ح7189.
12. همان ، ح1864.
13. همان ، ح17934.
14. همان ، ح17952.
15. جمعي از نويسندگان ، تفسير نمونه ، 22/140.
16. ميزان الحكمة ، ح7442.
17. نهج البلاغه ، حكمت 347، فيض الاسلام.
18. بحراني ، تفسير البرهان ، 7/104.
19. همان 4/429.
20. ميزان الحكمة ، ح 16425.
21. همان ، ح13345.